شده تا حالا به عقب نگاه کنید و با خودتون بگین نه ! نشد، راهو اشتباه اومدم؟
چه حس بدیه وقتی میفهمی یه زمانی از زندگیت رو تلف کردی، چقدر آدم بخاطرش افسوس میخوره، آخه ناسلامتی وقت طلاست، الان یه مدتی میشه که خیلی دارم سبک سنگین میکنم، چندجا رو بد اومدم، یه کارایی بود که نباید می کردم، یه چیزایی بود که تا الان باید بدستشون می آوردم، یه کسایی بودن که نباید باهاشون رفاقت می کردم،….
راستی گفتم رفیق! چه واژه ی غریبیه این رفیق؛ اکثر آدما فک میکنن خیلی رفیق خوبی هستن و طرف مقابلشون براشون کم میذاره، حتما ازشون شنیدین که:«نمی فهمم چرا هیچکس واسه من اونجوری که خودم هستم، رفاقت نمیکنه!!!».
میدونم که همه همینو به خودشون میگن، دلیلش اینه که همه نمی بینن بقیه براشون چه میکنن و فقط خوبی خودشونو می بینن، اما همیشه هم اینطوری نیست بعضی وقتا بعضیا خیلی تو رفاقت مایه میذارن منم توی زندگیم با صدنفر شایدم بیشتر رفاقت کردم، اما راستش فقط دو تا رفیق واقعی دارم، راستش کلمه رفیق یجوریه، نمیشه به هرکسی نسبتش داد، پس حرفمو اصلاح میکنم، من بعد از گذشتِ نزدیک به سی سال از زندگیم می بینم که فقط دو تا دوست واقعی دارم یکی مادرم و دومی خواهرم، جالبه! نمیدونم چی اولویت های آدمها رو تغییر میده ولی این مسئله بعد این همه مدت برام ثابت بوده.
اما حالا رفیق چیه؟ به کی میشه گفت رفیق؟
معنی رفیق میشه یار، همدم، همراه و همنشین اما کدوم دوستیه که بتونه تا ابد همراه و همنشینت باشه؟ کدوم دوستی همه غماتو میشوره و میبره ؟ کا کیه همه درداتو از بین ببره؟
من که فقط یکی رو میشناسم شما چی؟
حالا که هست میدونم شاید یه جاهایی رو بد رفته باشم، یه کارایی رو نکرده باشم، برای آیندم آماده نشده باشم، ولی یکیو دارم همه نداشتنهامو، کم گذاشتنامو، نبودنامو، جبران میکنه، کل زندگیمو می سازه و بهتر از خودم جلو میبره، شاید یکمی از وقتمو با آدمهای اشتباهی تلف کردم اما باقی زندگیمو یکی میگذرونم که جای همه ی نداشتنامو برام پر میکنه آخه ناسلامتی شاید ازلی نباشیم ولی ابدی که هستیم، پس باقی عمرمو وقت دارم با خدا خلوت کنم خیالم راحته، خیال شما هم راحت باشه
فرم در حال بارگذاری ...
آدم ها وقتی خیلی جوان هستند دوست دارند سفر کنند، دوست دارند یک کوله پشتی روی دوش خود بگذارند و دنیا را سیاحت کنند، اما وقتی بزرگ می شوند، وقتی کمی تجربه پیدا می کنند، پخته می شوند، پا به سن می گذارند، آن وقت است که فقط و فقط به دنبال آرامش می گردند، آرامش در خانه پدری، لا به لای عکس های خاک گرفته آلبوم عکاسی، میان صندوقچه قدیمی مادر، روی ایوان خانه ی مادربزرگ، چه غمی دارد بزرگ شدن…، آن زمان است که می فهمی دلت می خواسته تمام عمرت را در کوچه پس کوچه های شهر خودت سپری می کردی، دنیا را، همه دنیا را فقط در همان خیابانی می بینی که سالهای جوانی پا به پای خواهرت بر سنگ فرش قدیمی آن قدم میزدی، فارغ از دغدغه های امروز، خالی از حرص و حسادت، مملو از محبت خالصانه….
برای تمام کسانی که هنوز راه نرفته بسیار دارند می نویسم، دنیا هرگز برای دیدن تمام نمی شود، فارغ از نادیده های دنیا به داشته ها قناعت کنید، خواهید دید که بی اندازه ثروتمندید….
یقینا بزرگترین ثروت قناعت است.
فرم در حال بارگذاری ...