آدم ها وقتی خیلی جوان هستند دوست دارند سفر کنند، دوست دارند یک کوله پشتی روی دوش خود بگذارند و دنیا را سیاحت کنند، اما وقتی بزرگ می شوند، وقتی کمی تجربه پیدا می کنند، پخته می شوند، پا به سن می گذارند، آن وقت است که فقط و فقط به دنبال آرامش می گردند، آرامش در خانه پدری، لا به لای عکس های خاک گرفته آلبوم عکاسی، میان صندوقچه قدیمی مادر، روی ایوان خانه ی مادربزرگ، چه غمی دارد بزرگ شدن…، آن زمان است که می فهمی دلت می خواسته تمام عمرت را در کوچه پس کوچه های شهر خودت سپری می کردی، دنیا را، همه دنیا را فقط در همان خیابانی می بینی که سالهای جوانی پا به پای خواهرت بر سنگ فرش قدیمی آن قدم میزدی، فارغ از دغدغه های امروز، خالی از حرص و حسادت، مملو از محبت خالصانه….
برای تمام کسانی که هنوز راه نرفته بسیار دارند می نویسم، دنیا هرگز برای دیدن تمام نمی شود، فارغ از نادیده های دنیا به داشته ها قناعت کنید، خواهید دید که بی اندازه ثروتمندید….
یقینا بزرگترین ثروت قناعت است.
فرم در حال بارگذاری ...